به مسؤول حسابداري کتابخانه مرکزي شهر که يک هفته به مرخصي رفته بود با تلفن خبر دادند يک دزدي بسيار ماهرانه در کتابخانه صورت گرفته است. مسؤول حسابداري بلافاصله پرسيد:

- ميزان سرقت؟

صدا گفت: ده سکه ربوده شده است.

- چه کسي ربوده است؟

- هيچ سرنخي به جا نگذاشته است. يک دزدي مشکوک، مرموز و بسيار پيچيده است.

همان صدا ادامه داد: ماموران يک هفته است تحقيق مي کنند اما به هيچ نتيجه اي نرسيده اند.

- به کسي هم مشکوک هستيد؟

- به هيچ کس.

مسؤول حسابداري کتابخانه فورا جلسه اي با حضور مسؤول خريد کتابخانه و چند نفر از کارمندان و خدمه تشکيل داد و کار تحقيق و جست وجو را با دقت شروع کرد. مسؤول حسابداري رو به مسؤول خريد کرد و گفت: لطفا درباره ده سکه گم شده توضيح بدهيد.

مسؤول خريد گفت: ما به حکم مسؤول کتابخانه براي خريدن زيباترين اثر هنري رفتيم. کارشناسي، اين اثر منحصر به فرد را به سيصد سکه برآورد کرد، من سيصد سکه را دادم و اين کتابي را که روبروي شماست خريدم. نيم ساعت بعد مردي با پنجاه سکه آمد و گفت: من سکه ها را گرفتم و به دستور شخص رئيس، بيست سکه اش را به مرد انعام دادم. حالا رئيس کتابخانه مي فرمايد ده سکه مفقود شده است.

مسؤول حسابداري که اظهارات مسؤول خريد را تند و تند مي نوشت با خود حساب کرد: در آغاز بابت خريد کتاب، سيصد سکه پرداخت شده است. در مرحله بعد سي سکه به کتابخانه بازگشته است: 270 30 - 300

نتيجه آنکه کتابخانه فقط دويست و هفتاد سکه بابت کتاب پرداخته است. بيست سکه هم به عنوان انعام به مردي که سکه ها را آورده است داده اند که جمعا دويست و نود سکه مي شود.

290 20 + 270

ده سکه کم مي آيد. اين ده سکه چه شده و کجا رفته است؟ مسؤول حسابداري يک ساعت درباره اين معماي پيچيده فکر کرد اما به جايي نرسيد.

آيا شما مي توانيد به او بگوييد اين ده سکه کجا رفته و چه کسي برداشته است؟